
کابالا یا عرفان یهودی ، عرفانیست که در آن خدا آشکارا نهی و انسان را آفریننده خدای خود معرفی میکند. در این مقاله سعی شده تا این تفکر مورد بررسی قرار بگیرد و پرورش عرفان یهود در بستر اومانیسم ( انسان خدایی ) را نقد کند.
نیمۀ دوم قرن چهاردهم میلادی جنبشی فلسفی، ادبی در ایتالیا به منصۀ ظهور رسید که در ابتدای امر در تقابل با آراء کلیسا، به احیاء منزلت و اصالت انسان و ارزشهای وجودی او پرداخت. این جنبش که اومانیسم[۱] نام گرفت، در ابتدا رویکردی مذهبی داشته و به قولی «خدا محور» قلمداد میشد؛ اما پس از چندی به اومانیسم «انسان محور» تبدیل گردید.[۲] در این مجال برآنیم تا به تشریح همسویی مبانی کابالا، با جنبش اومانیسم بپردازیم.
نظام حلول گرای کابالا، بستر اومانیسم
از آنجا که بر اندیشههای کابالیستی، همواره هالهای از حلولگرایی سایه افکنده است، آموزۀ انسانِ حاکم بر طبیعت و تاریخ که نشأت گرفته از این نظام فکری است، بستر بسیار مناسبی جهت شکلگیری اومانیسم فراهم آورد. این جنبش همان گونه که ذکر گردید، در پی احیاء و شناخت دوبارۀ شأن و منزلت آدمی است؛ تا او را ملاک و میزان همۀ امور به حساب آورد. اومانیسم در شکل افراطی آن، عالم متافیزیک را نفی میکند[۳] و انسان را به عنوان یگانه حقیقتِ جهان آفرینش به جای خدا مینشاند.
ارتباط بین اومانیسم و کابالا که مورد تأیید منابع مختلف است،[۴] با گسترش فعالیت فرقۀ شهسوران معبد در اروپا و جذب تعدادی از فلاسفۀ آن دیار وسعت یافت. انجمنهای اومانیستی در آن هنگام خواستار جایگزین کردن فرهنگ مسیحی اروپا، با فرهنگی بودند که در کابالا ریشه داشت.[۵]
از سویی در ایتالیای قرن چهاردهم، عدۀ قابل توجهی از یهودیان به تدریس در دانشگاههای اروپا مشغول بودند. جستجوی اومانیستها برای یافتن یک روش متافیزیکی یا فلسفی که بتواند آنها را از قیود ارسطوییِ قرون وسطی رهایی بخشد، یکی از انگیزههای ایشان جهت روی آوردن به معارف و فرهنگ قوم یهود بود. آنها چنین روشی را در اصول سرّی و محرمانۀ کابالا یافتند.[۶]

«پیکو دلا میراندولا» ۱۴۹۴ – ۱۴۶۳ یکی از اولین اومانیستهای قرن چهاردهم
“میراندولا” حلقۀ ارتباط اومانیسم و کابالا
«پیکو دلا میراندولا»[۷] ۱۴۹۴ – ۱۴۶۳ یکی از اولین اومانیستهای قرن چهاردهم که عنوان «پدر کابالیسم مسیحی» به او داده شده است،[۸] نخستین غیریهودی بود که با علاقۀ فراوان به جمعآوری دست نوشتههای یهودیان پرداخت و پس از آنکه بر دستور زبان عبری تسلط یافت، به مطالعۀ مکتوبات تلمود و کابالا روی آورد. او اعتقاد داشت کابالا حتی بر کتاب مقدس، تقدم دارد.[۹]
حاصل تأمل او در مکتوبات کابالایی ۹۰۰ طرح برای دفاع از مسیحیت است که ۴۷ طرح را مستقیماً از کابالا استخراج کرد. او با آمیختن تعالیم کابالا و عقاید مسیحی، قصد دفاع از الوهیت مسیح را داشت؛ اما طرحهای وی از سوی علمای مسیحی روم رد شد و پاپ اینوسنت هشتم، یکی از معروفترین کتابهای میراندولا با عنوان «نتیجهگیری فلسفی، کابالیست و الهیات»[۱۰]را بدان جهت که بالاترین ستایش را در جهان، مخصوص انسان دانسته است، کتابی بدعتگذارانه خواند.[۱۱]
پیکو در ستایش انسان چنین مینویسد: «ای انسان، ارادۀ تو آزاد است و هیچگونه حدی نمیتواند آن را محدود کند. تو آن موجودی هستی که حدود طبیعت خود را خودت تعیین میکنی. تو دارای آنچنان توانایی هستی که میتوانی تا پایینترین شکل زندگی فرود آیی؛ چنان که میتوانی از نو زاییده شوی و در بالاترین اشکال متعالی ظهور و بروز پیدا کنی.»[۱۲]
انسان آفرینشگر خدای خویش
مهمترین باور اومانیستی که ریشه در آموزههای کابالا دارد، آن است که «انسان، خدایی در حال شکلگیری است».[۱۳] البته این پندار نازلتر از اعتقادات کابالا است و در حد قابلیت تسلط و سیطرۀ انسان بر طبیعت و تاریخ باقی مانده است؛ در حالیکه کابالا پا از این دایره بیرون نهاده و انسان را در «حال شکل دادن به خداوند» ترسیم میکند. عرفان یهود معتقد است که ذات خداوند در همان ابتدای آفرینش، بر اثر گناه آدم در میان تمام ذرات عالم ماده پراکنده شد و از این رو خداوند قوم یهود را خلق کرد و به ایشان تورات را ارزانی داشت تا این قوم با عمل به فرامین آن به جمع آوری بارقههای الهی بپردازند! لذا آن زمان که یهودیان در حال عبادت هستند، در حقیقت ذاتِ خداوند را از نو میسازند. [۱۴]
قرابت باورهای کابالایی و اومانیسم در این اصل، از آن جهت است که هر یک از این دو اندیشه، منتهی به «اصالت انسان» و «انسان سالاری» میگردد. هر چند که کابالا هیچگاه مانند اومانیسمِ افراطی، در تضاد با خدامحوری و خداگرایی نبوده است؛ اما تعالیم و آموزههای این طریقت، همانند اومانیسم، بشر را مالک الرقاب هستی و فرمانروای مطلق طبیعت میانگارد. از این منظر است که اگر اومانیستها انسان را «آفرینشگر محیط خویش میدانند»[۱۵]، کابالا انسان را «آفرینشگر خدای خویش»[۱۶] قلمداد میکند.
انسان، موثر بر سرنوشت خداوند
نقطۀ مشترک دیگر میان اصول اومانیستی و کابالا، عدم «تأثیرگذاری خداوند بر سرنوشت انسان» است. اومانیستها انسان را حاکم بر سرنوشت خود میدانند، اما کابالیستها انسان را موثر بر سرنوشت خداوند خویش قلمداد میکنند. چرا که طبق تعالیم کابالا، سرنوشت خداوند به اعمال و کردار قوم یهود پیوند خورده است!
از دیدگاه کابالا خدا دارای دو نیمۀ است «انسوف و شخینا»؛ شخینا بر اثر گناه آدم از نیمۀ دیگرش جدا شده و به جهان ما تبعید گردید. وظیفۀ اتحاد شخینا با نیمۀ دیگرش نیز از طرف خدا بر عهدۀ قوم یهود قرار گرفته است. پس اگر قوم یهود به احکام مندرج در تورات عمل نمایند، اسباب اتحاد شخینا با انسوف فراهم میشود و هر چه این قوم در انجام فرامین الهی تعلل ورزند، این فرآیند به تعویق میافتد. لذا مطابق تعالیم زوهر «مهمترین اثر در عرفان یهود» روند تأثیرگذاری میان خدا و انسان معکوس میباشد. بدان معنا که این انسان «قوم یهود» است که با انجام تکالیف و عبادات خود، بر عالمبالا موثر است!
در این بینش تمام افعال عبادی انسان از این جهت برجسته میشوند و اعتبار مییابند که تأثیرات عظیمی بر عوالم دیگر داشته باشند. به همان نسبت که انسان در انجام این فعالیت مساعدتآمیز با خداوند، همکاری نماید و او را یاری رساند، در جهان آخرت پاداش مییابد یا به کیفر میرسد.[۱۷] از این رو پاداش و کیفر اخروی، بر این اصل استوار است که انسان تا چه اندازه بر خدای خویش مؤثر بوده است.
اگر انسان بیشترین تأثیر را در بازگشت به هماهنگی اولیه دارا باشد، پاداش میبیند و اگر کمترین تأثیر را بر ذات خدا و رساندن او به اتحاد با شخینا داشته باشد، مورد عذاب قرار میگیرد! لذا از دیدگاه کابالا، دامنۀ تاثیر و حاکمیت انسان، نه تنها عالم ماده که عالم مجردات را نیز فرا گرفته است.
بهرمندی از لذات دنیوی، مسیری برای عبادت خداوند
شالودۀ نظام اخلاقی اومانیستها بر لذتجویی، منفعتطلبی، رد هرگونه ریاضتهای جسمانی و بهرهوری بیشتر از مواهب طبیعت، بنا نهاده شده است. پایه و اساس این تفکر اومانیستی را میتوان در تعالیم کابالایی به وضوح بررسی کرد.
نهضت «حسیدیم» بر اساس آموزههای کابالا معتقد است، انسانها باید از تمام مظاهر مادی بهرهمند شوند؛ چرا که در هر یک از این امور مادی انوار الهی نهفته است. به اعتقاد ایشان، اطاعت از پروردگار به غیر از خواندن تورات، بهرهگیری و تمتّع از لذتها و خوشیهای این جهانی است. زیرا اصولاً انسان در آموزههای کابالایی چیزی نیست به جز «میل» و این «میل» به شکلی غیر سمبولیک، به عنوان ویژگی بنیادین وجودِ انسان شناخته میشود؛ به گونهای که انسان، به «مجموعهای از امیال دو پا تشبیه شده است»[۱۸] و هدفش در زندگی ارضاع نیازها و غرایز گوناگون است.
کابالیستهای معاصر حتی دامنۀ امیال بشری را تا ساحت عِلوی رساندهاند و هر شکل کامیابی و لذت که روح آدمی در طلب آن است(از لذت جنسی و سرخوشی از خوردن یک شکلات گرفته تا نیروی درمان، نیروی برکت و سرخوشی زیستن در یک رابطۀ عاشقانه) را در ساحت عِلوی موجود، میدانند. [۱۹]
حقیقت آن است که پیروان کابالا، اومانیستهایی خدا محور[۲۰] هستند که هر چند با خدا پرستیِ وحیانی تعارضی ندارند، لیکن معتقدند که انسان میتواند در جایگاه خدا و برکرسی اقتدار او نشسته و به جای او محوریت و اصالت بیابد و اگر خدایی هست به دلیل وجود انسان است.
پژوهشگر معنویتهای نوظهور،
فاطمه مهدیه
منتشر شده در : رسانیوز
[۱]-Humanism
[2]- مظاهری سیف، حمید رضا، جریان شناسی انتقادی عرفانهای نوظهور، ص۱۵۶ .
[۳]- زرشناس، شهریار، مبانی نظری غرب مدرن، ص۳۹ .
[۴]- یحیی، هارون، همان، ص۶۴ .
[۵]- همان، ص۶۶ .
[۶]- سلیگمن همان، ص ۵۲۲ .
[۷]-Pico della Mirandola
[8]- ر.ک: شهبازی، همان، ص۲۹۷ .
[۹]المعدّی، همان، ص۱۹۲٫
Conclusiones philosophicae, cabalisticae, et theologicae.-[10]
[11]- یحیی، همان، ص۷۰ .
[۱۲]- ابراهیمی دینانی، همان، ۱۸۸ .
[۱۳]-. یحیی، همان، ص۷۰
[۱۴]- آرمسترانگ، همان، ص ۳۱۰ .
[۱۵]- ابراهیم زاده آملی، عبدالله، « انسان در نگاه اسلام و اومانیسم»، قبسات، شماره۴۴، ص۶۴ .
[۱۶]- آرمسترانگ، همان، ص ۳۱۰ .
[۱۷]- اپستاین، همان، صص۲۹۲-۲۹۳
[۱۸]- برگ، یهودا، همان، ص ۴ .
[۱۹] – همان، صص ۵۴- ۵۵ .
[۲۰]- ر.ک: صانع پور، مریم، خدا و دین در رویکردی او مانیستی، ص۳۸ .